٤٨٦ پ. م) - يوش ( ٥٢٢

پرفسور هايد ماری کخ

پرويز رجبی

اهورامزدا، من چنينم که راستی را دوست دارم و از دروغ روی گردانم. دوست ندارم که ناتوانی از حق کشی

همچنين دوست ندارم که به حقوق توانا به سبب کارهای ناتوان آسيب برسد. آن چه را که درست است من

دارم. من دوست برده ی دروغ نيستم. من بدخشم نيستم . حتی وقتی خشم مرا مي انگيزد آن را فرو مينشانم.

هوس خود فرمانروا هستم                                   ". از سنگ نبشته های داريوش بزرگ.

ادامه نوشته

شیر هم شیر بود گر چه به زنجیر بود...

شرف و قیمت و قدر تو به فضل و هنر استنه به دیدار و به دینار و به سود و به زبان
هر امیری که به فضل و به هنر گشت بزرگنشود خرد به بد گفتن بهمان و فلان
گر چه بسیار بماند به نیام اندر،تیغنشود کند و نگردد هنر تیغ، نهان
ور چه از چشم نهان گردد ماه اندر میغنشود تیره و افروخته باشد به میان
شیر هم شیر بود گر چه به زنجیر بودنبرد بند و قلاده شرف شیر ژیان
باز هم باز بود گرچه که او بسته بودشرف بازی از باز فگندن نتوان

آرزوی کافی

مادر گفت: ” دوستت دارم و آرزوی کافی برای تومیکنم.”
دختر جواب داد: ” مامان زندگی ما باهم بیشتر از کافی هم بوده است. محبت تو همه آن چیزی بوده که من احتیاج داشتم. من نیز آرزوی کافی برای تومیکنم .”
آنها همدیگر را بوسیدند و دختر رفت. مادر بطرف پنجره ای که من در کنارش نشسته بودم آمد. آنجا ایستاد و می توانستم ببینم که می‌خواست و احتیاج داشت که گریه کند. من نمی‌خواستم که خلوت او را بهم بزنم ولی خودش با این سؤال اینکار را کرد: ” تا حالا با کسی خداحافظی کردید که می‌دانید برای آخرین بار است که او را می‌بینید؟
” جواب دادم: ” بله کردم. منو ببخشید که فضولی می‌کنم چرا آخرین خداحافظی؟ “

ادامه نوشته